شخص چگونه مومن شد
نقل شده شخصی بود در مدینه بسیار ظاهر الصلاح بود لکن در بعضی از شبها از منازل اهل مدینه ی می کرد تا اینکه شبی برای ی از دیوار خانه ای بالا رفت دید در خانه اثاثیه زیاد به چشم می خورد و در میان خانه به غیر از یک زن کسی وجود ندارد بسیار خوشحال گردید و گفت: امشب علاوه بر اینکه مال زیاد به دست من آمد با این زن هم می کنم.
لکن با خود فکر کرد که من مگر آخر الامر دچار مرگ نمی شوم و خداوند ما را مواخذه این گناه ها نمی کند بنا کرد نفس خود را ملامت کردن آخر الامر دست از کار ی و غیره کشید و دست خالی مراجعت کرد.
فردا صبح خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و در حضور آن حضرت نشسته که آن زنی که می خواست مال او را سرقت نماید و با او امر خلاف عفت بجای آورد، خدمت حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شد و عرض کرد یا رسول الله من زن بی شوهری می باشم و مال زیادی دارم و دیگر قصد نداشتم شوهر کنم ولکن شب گذشته متوجه شدم که ی در خانه من آمده اگر چه چیزی نبرده ولکن من بسیار ترسدم و دیگر جرات ندارم تنها در خانه زندگی کنم شما شخصی را که صلاح بدانید برای شوهری من اختیار فرمایید حضرت اشاره کرد به آن شخص و فرمودند: اگر میل دارید تو را با او ترویج نمایم زن عرض کرد: مانعی ندارد.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله آن زن را برای آن شخص عقد بست و آن مرد شب بعد در همان منزل با آن زن ازدواج کرد و داستان خود را برای آن زن بیان کرد و نتیجه گرفت که اگر من شب گذشته می خواستم هم بستر شوم علاوه بر گناه پیش از یک شب به عیش نایل نمی شدم و لکن صبر کردم خداوند چنین مقدر کرد که امشب از درب منزل بیایم و مادام العمر با تو زندگانی مرتب داشته باشم
اسرار معراج ص 28.
درباره این سایت